مدح و مرثیه حضرت زینب سلام الله علیها
چندیست مـاه از آسمانش رو گرفته با درد و غمها و مصیبت خو گرفته گیسوی زینب را به سختی شانه میزد آهـسته آهـستـه ولـی بـازو گـرفـتـه هجده غزل از عمر او می رفت اما هنگـام قـد قـامت چرا زانـو گرفـته سـر در میـان چـاه دارد تـا نـبـیـنـد رنگ خسوفی را که تا ابرو گرفته؟ جبریل هم در شادی زینب شریک است وقتی که مادر دست خود جارو گرفته کم کـم صدای منـتـقـم می آید انگـار برخـیز از جـا کـشتی پهـلـو گـرفته |